یه شعر انگلیسی از خودم

 

سلام

امیدوارم حال همتون خوب باشه.ازهمه اونایی که میان وبلاگم و نظر میدن ممنونم.

خب من برای اولین بار یه شعر انگلیسی گفتم.دلم میخواد اینجا بذارم تا شما هم بخونید.

ترجمه فارسی اش رو هم مینویسم. میخوام نظرتون رو راجع به این شعر بدونم.

I want to fly

like a bird in the sky

opening my wings wide

until I reach the place of God

 

I want to walk

on the silver cloth of the clouds

looking down from the sky

until I reach the place of God

 

I want to sing

like the sound of the wind

letting myself float in the sky

until I reach the place of God

 

I'm trying to forget

all the worries in my head

I'm blowing all them down

down from the sky to the ground

 

I'm moving really fast

can't anyone see me past

wanna see the world beyond

I swear I'll reach that high

 

میخواهم مثل یک پرنده در آسمان پرواز کنم

بالهایم را بگشایم و به سوی خدا بروم.

 

میخواهم بر روی پارچه نقره ای ابرها راه بروم

از اوج آسمان به زمین بنگرم و به سوی خدا بروم.

 

می خواهم مثل صدای باد آوار بخوانم

خود را در آسمان رها کنم و به سوی خدا بروم.

 

سعی میکنم که تمام دلواپسی هایم را فراموش کنم

پس همه آنها را از آسمان به زمین سرازیر میکنم.

 

به سرعت در حال حرکتم

هیچکس عبور مرا نمی تواند ببیند

من قسم میخورم که به آن اوج خواهم رسید.

 

 

Happy Valentine

 

تمنا

تو در خوابم نمی آیی

نیازم را نمی دانی

تو حالم را نمی پرسی و شعرم را نمی خوانی

چه تکراری، چه بی احساس،

چه سنگین دل، نمی دانم...

من آن گلبرگ نیلوفر

به دست وحشی بادم

چه کار آخر که نتوانم

نخواهی رفت از یادم

سلامم بی جواب حتی

نگاهم نیز بی پاسخ

من آن گم کرده خویشم

فرو رفته چنین در خود

تمنایم تویی آخر

صدای خواهش عشقم

همه دار و ندار من

تمام آرزویم تو.

چنین عاشق که روز و شب

به رویای تو دل دادم

تو گر یادم کنی یا نه

نخواهی رفت از یادم

نخواهی رفت از یادم 

 

خداوند

God did not promise you

 

,endless blue skies

 

but he did promise

 

.to help bear your burden

 

 

God didn't promise that

 

,all of your dreams will come true


but he did promise that

 

.it's possible to reach them

 

 

God didn't promise that


everything in your life

 

,will turn out as you planned


but he did promise that

 

.your prayers will be answered

 

 

God didn't promise that


,you'll become wealthy


but he did promise to give


.you everything you need

 

 

God didn't promise that


,you'll never feel lonely


but he did promise that


.he would always be there for you

 

 

 

 

خداوند آسمان های آبی بی پایان را به تو وعده نداده است

 

اما قول داده است که برای تحمل کردن مشکلاتت به تو کمک خواهد کرد.

 

 

 

خداوند به تو وعده نداده است که همه رویا هایت به حقیقت می پیوندند

 

اما قول داده است که می توانی به آنها دست یابی.

 

 

 

خداوند تعهد نکرده است که همه چیزها همان طور که مطابق میل ات است خواهند بود

 

اما به تو قول داده است که دعا هایت بر آورده خواهند شد.

 

 

 

خداوند به تو وعده نداده است که ثروتمند خواهی شد

 

اما به تو قول داده است که هر چیزی را که نیاز داری به تو خواهد داد.

 

 

 

خداوند به تو قول نداده است که هیچ وقت احساس تنهایی نخواهی کرد

 

اما قول داده است که همیشه در کنارت خواهد بود.

 

 

تو را میخواهم

تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم

تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم

ز پشت میله های سرد و تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت

در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت

در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خامش پر بگیرم

به چشم مرد زندان بان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم

در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست

اگر هم مرد زندان بان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست

نمی خواهم

نمی خواهم به جز من دوستدار دیگری باشی

برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی

نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند

نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند

نمی خواهم که نقش چهره ات در خاطرش ماند

نمی خواهم نگاهی با نگاه پاکت آویزد

نمی خواهم کسی با یار من اصلا سخن گوید

اگر چه قاصدی باشد و از من سخن گوید

نمی خواهم ...

عشق

Love is something you can't describe
like the look of a rose
the smell of the rain

or the feeling of forever

 

عشق چیزی است که نمی توانی توصیفش کنی

 

مانند نگاه کردن به یک گل رز

 

بوی باران

 

 و یا احساس ابدی بودن

 

خسته ام

دستم بگیر که از غم ایام خسته ام

نازم بکش که خسته ام و دل شکسته ام

از خود مران مرا که قسم می خورم هنوز

جز با دو چشم مست تو عهدی نبسته ام

 

 

برگ


Leaf gets tired of the tree
Autumn is just an excuse

برگ از درخت خسته ميشه پاييز فقط بهونه است

گفتمش

گفتمش: بی تو چه باید کردن؟

عکس رخساره ی ماهش را داد.

گفتمش:مونس شبهایم چه؟

تاری از زلف سیاهش را داد.

وقت رفتن همه را می بوسید

به من از دور نگاهش را داد

یادگاری به همه داد و به من 

 انتظار سر راهش را داد.

 

انسان

 

; Man is a little strang thing

,he goes on exploring the Himalayas    

,he goes on exploring the pacific

,he goes on reaching for the moon and Mars

;there is just one thing he never tries 

 .exploring his inner being

 

انسان پدیده ای عجیب است

به فتح هیمالیا می رود

به کشف اقیانوس آرام دست می یابد

به ماه و مریخ سفر می کند

تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند

و آن دنیای درونی وجود اوست.

 

تو

من میلیونها بار ماه را بوسیده ام

در آسمان با فرشته ها رقصیده ام

من بارش برف را در تابستان دیده ام

و قدرت شفا بخشی عرش بالا را احساس کرده ام

من دنیا را از فراز بلندترین کوه دیده ام

و طعم عشق را از ناب ترین چشمه ها چشیده ام

من خورشید را که به دریا عشق می ورزد دیده ام

من حتی معجزات را هم دیده ام

و ناپدید گشتن دردها را احساس کرده ام

اما هنوز هیچ ندیده ام

که چون تو  مرا سراپا متحیر کند.

عشق

Love that is true never grows old

 

عشقی که واقعی است هیچ وقت کهنه نمی شود.

 

 

Love is like a mountain
hard to climb
but once you get to the top
the view is beautiful

 

عشق مانند یک کوه است

برای بالا رفتن سخت است

اما وقتی به قله می رسی منظره اش زیباست.

 

 

Love, like a river, will cut a new path
whenever it meets an obstacle

 

عشق مانند یک رود است

هر موقع به مانعی بر بخورد راه جدیدی را باز خواهد کرد.

 

 

از خدا خواستم

 I asked God for a flower, he gave me a bouquet
I asked God for a minute, he gave me a day
I asked God for true love, he gave me that too
I asked for an angel and he gave me you

از خدا یک شاخه گل خواستم، یک دسته گل به من داد.

از خدا یک دقیقه خواستم، یک روز را به من داد.

از خدا یک عشق واقعی خواستم آن را نیز به من داد.

از خدا یک فرشته خواستم و او تو را به من داد.

 

دوستت دارم

 

به من ميگفت : آنقدر دوستت دارم که اگر بگويي بمير مي ميرم .

  باورم نمي شد .

  فقط براي يک امتحان ساده به او گفتم بمير ...!

  سالهاست که در تنهايي پژمرده ام کاش امتحانش نمي کردم.

خدایا

 

من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم

که تو در عرش کبریای ات نداری

من چون تویی دارم

 و تو چون خود نداری